نكيتاي عزيزم!
در اين ساعت آخرين فرصت خود را با كمال عجله دارم بمصرف گشت و سياحت در شميران «ييلاق طهرانيها» ميگذرانم. سه، چهار روز بعد حتماً بطرف يوش خواهم رفت و بايد تهيه اسباب مسافرت بآن نقطه قشنگ دنيا را باين واسطه وقت من خيلي كم و قيمتي است. چنان كه از هر قسم كار تحريري و فكر در آن خصوص كناره كردهام ولي چون لازم بود كه در خصوص نوولنويسي براي شما قدري صحبت كنم همين كاغذ را بهانه قرار ميدهم. كتابچههايي را كه خانم با اين كاغذ با خودشان، براي شما به شاهرود خواهند آورد در زبان فارسي عجالتاً بهترين محرك و نمونه بجهت مشق اين قبيل چيزنويسيهاي صنعتي است. سابق بر اين، اين كتابچهها جدا، جدا، به اسم افسانه بتوسط يكي از كتابخانههاي معروف طهران چاپ شده است. در حقيقت اختلاطي از افسانه و حكايت و نوول است. جز اينكه بدون استثنا بهمه اسم افسانه داده است و چنانكه ميبينيد بمجموعه آنها اسم ديگر. شما البته از ميان آنها ترجمهها را در نظر خواهيد گرفت نه چيزهايي را كه اثر طبع سرشار همشهريها هستند. ولي بعضي موضوعات بقلم همان همشهريها منجمله بقلم سعيد نفيسي در ميان آنها خواهيد يافت كه مستثني و قابل خواندناند و از حيث صنعت جانشين بعضي از آثار اروپايي. بلكه از مقداري از آثار اروپايي كه مربوط بقرن 18 و 19 الي بپائين است بهتر، يعني جديدتر.
ترجيح آنها نسبت بقرون گذشته يكي از همين لحاظ نظر است كه نوول است و بيشتر ميتواند خواننده پيدا كند.
امروز ديگر رماننويسي مخصوصاً رمان تاريخي رو بانحطاط و زوال ميرود. اين بحران و تحول ادبي بيعلت نيست. اشكال صنعتي هم مثل حيوانات نسل و انقراض نسل دارند. علت آن شكل مناسبات اجتماعي است كه تغيير ميكند و بر اثر آن تغيير وضع فكر و روحيات مردم. نويسنده هم كه جزو مردم است عمليات او مربوط به تغيير وضعيات اجتماعي است. كثرت كار و معلومات عصر حاضر و كمي وقت البته بمردم اجازه خواندن چيزهاي پرطول و تفصيل را نميدهد. چيزهاي پرطول و تفصيل در ايران بيشتر رواج بايد داشته باشد. براي اينكه در ايران كار كم و كارخانه در حد صفر است. ولي چيزي كه هست خوانندگان با يكديگر فرق دارند. از اين گذشته چه علت دارد بوقايعي كه در هر قدم و در هر روز انسان با آن مواجه است و بهتر آنها را ميشناسد، نپردازد و خود را پرتاب كند به طرف سلسلهاي از وقايع كه در صورت صحيح و راست بودن خود هم شكل ارتباط اجتماعي خود را با شكل ارتباط اجتماعي امروزه كم و بيش تغيير داده است. پس عمده وقايع همين وقايع است كه در پيش چشم انسان زنده و مثل تابلو نصب شده است و مخل رفاهيت يك طبقه و باعث بر استراحت طبقه ديگر است. مگر اينكه نويسنده مجبور باشد به مناسبتي كه باز مناسبات اجتماعي عصري باعث بر وجود آن شده است، مثلاً بعلت نداشتن يك آزادي كافي يا بمناسبتي ديگر موضوع رمان خود را از ميان وقايع گذشته انتخاب كند و با اشخاص حي و حاضر زمان خود اصطكاك نداشته باشد.
بالاخره نوول كه تنها ميراث باقيمانده از رماننويسيها است و تئاتر و سينما پارلمان رقباي آن هستند بايد يك موضوع اجتماعي باشد. يعني عادات و عنعنات و جزئيات (روحي) يك صنف يا طبقه را تجزيه كند يا پيش چشم بگذارد. مؤثرتر از موضوعاتي كه تجزيه ميشوند و مربوط بمحنيات روحي است و انسان را در عالم فكر و خيال سوق ميدهد موضوعاتي هستند كه راجعاند باساس و بساط زندگاني ظاهري مادي. وصف مؤثر، وصف از چيزهايي است كه بچشم درميآيند.
لازم نيست حتماً نوول كه انسان مينويسد نتيجه داشته باشد. هر موضوع اجتماعي كه نظر شما را جلب ميكند زشتي يا جمال آن همان نتيجه است. چند صفحه صحبت از خصوصيات اخلاقي و فكري يك نفر حاجي يا ملاك يا تاجر يا روحاني يا كارگر فلان مؤسسه، بنويسنده و بخواننده او موضوع يك كتاب كوچك را ميدهد كه اسم آن كتاب نوول است. جز اينكه من به نوولهايي كه مينويسم تا اندازهاي جنبه فلسفي ميدهم. نقطهنظر من افكار فلسفي خود من است و با طريقه معين فكري كه بعدها معلوم ميشود، چيز مينويسم. اين قسم نوول نوشتن هم يك قسم دخالت دادن فكر و ذوق در سليقه است. قبلاً البته محتاج به تحصيل فلسفه و [؟] شدن، بمسلكي است كه نسبت به زمان خود ثابت است. اگر از نقطهنظر مسلكي بتواند به كارش بخورد قطعاً از نقطهنظر فلسفي براي شما و هر خانمي كه ميخواهد چيز بنويسد خشن و نازيبا است. چنانكه محزون نوشتن با حالت مزاجي كه داريد بكار شما نميخورد بعلاوه بر اثر تحولات ادبي در دنيا هم محزوننويسي منسوخ شده است. بعبارة اُخري مناسبات اجتماعي يك روز تراژدي را بوجود آورده است كه با تضرع و عجز و لابه دل ظالم را برحم بياورند. امروز بجاي اينها كه گفته نشد خشم و ميل غلبه و حس انتقام و فكر اساسي وسيله قرار داده ميشوند و فردا ممكن است كه هيچيك از اينها بكار برده نشوند.
بنابراين نويسنده چه مرد باشد چه زن برحسب استعداد خود بايد چيزي بنويسد كه مردم را بزوال و عجز و شكست در مقابل يك عده مردم از جنس خود مردم دعوت نكرده باشد.
يقين بدانيد موضوعات مضحك و مفرح يا زندهكننده براي هر خواننده در عين محروميت و ابتلا بتألمات حياتي نائب مناب علاج و درمان است يعني تا اندازهاي اسباب تسلي است در صورتيكه وقايع غمانگيز كه كتاب فلان نويسنده را پر ميكند بهعكس. اينطور نويسنده كه از روي مقهوريت و افتادگي چيز مينويسد مسلم است بجاي اينكه از مقهوريت و افتادگي مردم بكاهد بر آن چيزي افزوده و بناگواريها و به دشمن كمك داده است.
چيزي را كه ميبايست در نظر داشته باشيد اين است كه در يك نوول دستجات اشخاص مختلف و داراي عمليات طولاني و فصلها و وقايع جداگانه از طرف دستجات جداگانه «چنانكه در رمان» وجود ندارد. نوول رمان نيست بلكه جريان فكر يك نفر واحد «در نوول تجزيه» يا عمليات متوالي يك فرد با ارتباط [با ارتباط در اصل متن دوبار آمده] با عمليات ديگران است «در نوول رئاليست».
محلها و مجالس و مواقع مختلفه در نوول وصفهاي پرطول و تفصيل را ندارند. وصف از چيزهاي كوتاه و زودگذرنده است. باصطلاح روسها «نابروسكا» يعني قلمانداز و كمپيله و مفيد.
بهترين نقاش كسي را ميدانند كه با چند تكه رنگ منظور خود را بوجود بياورد. همينطور بهترين نويسنده كسي است كه با چند كلمه خواننده را خلاص كند و آنچه كه ميخواهد و خواننده منظور دارد بيان كرده و به او بدهد. يعني مثل پروانهها پس از نشستن به روي يك گل و اخذ مواد لازم بايد پرواز كرد به طرف گل ديگر. اين طريقه الان طريقه همه نويسندگان است كه سرفصل يا صدر رمان خود را شروع نميكنند با وصف مفصلي از زندگاني داخلي فلان كشيش يا شكل صنعتي ساختمان كليساي نتردام.
نميگويند «در ناحيه قريهاي ييلاقي قلعهاي بود» چطور و چطور «و شخصي در آنجا از زمان قديم ساكن بود اسم اين شخص غياث». بلكه ميگويند: «قلعه هفت دختر در لار واقع شده بود. غياث 11سال بود در آنجا منزل داشت» بدون اينكه قيد كنند كه خاك قلعه از چه جنس خاكها بود.
اما وصف كردن از چيزها: در ضمن وصف از هر چيز بايد جزئيات آن چيز را در نظر گرفت. مثلاً به جاي اين جمله كه «يك پل كهنه و علف بر آن سبز شده كه دهاتيها بعضي بچه به بغل از روي آن عبور ميكردند» اين جمله ترجيح دارد كه : «يك پل كهنه كه به مرور زمان از شكاف سنگهاي آن كوكنار كوهي و اسپند و علفهاي مخصوص به چمن سبز شده بود. اهالي ده معمولاً از آنجا رد ميشدند. بعضي از آنها بچه به بغل داشتند.» ببينيد كه اسم نبات را هم ميبرند يعني به جزئيات و خصوصيات ميپردازند ولي بطور اختصار. بعلاوه جملات كوتاه و خيالات يكييكي و به ترتيب ادا شدهاند.
مثل سعدي امروز نميگويند: «يكي را حكايت كنند از ملوك» بلكه ميگويند كدام ملك و از كدام شهر. همين كه مطلب به اسم و رسم و با خصوصيات خود معلوم شد براست شباهت پيدا كرده و مؤثر واقع ميشود. كار نويسنده رئاليست هم بايد اين باشد. تأثرات خود را هيچوقت نبايد شرح داد. چه چيز، انسان را متأثر داشته است. شرح و وصف از همانچيز و مجسم ساختن همان «يعني انتخاب مؤثر بجاي تأثر» منظور نويسنده را انجام ميدهد و چيزي را كه نوشته است در خواننده كم و بيش داراي آن تأثيري خواهد شد كه ميخواهد. در ايران جوانهايي كه كم و بيش ذوق و استعداد چيزنويسي را بممارست پيدا كردهاند بواسطه عدم رعايت از همين مسئله بخصوص كه نقطه تفاوت عمده بين ادبيات شرق و غرب را نشان ميدهد، نتوانستهاند نوشتجات خود را مؤثر ساخته باشند.
من خودم به جوانهايي برخوردهام كه حقيقتاً دچار يك نوع تألم بودهاند ولي شرحي را كه بر اثر تألم خود نوشتهاند ابداً نشان از تألم آنها نميدهد. يعني قادر نيست كه خواننده را مثل خود آنها متألم بدارد. اين قلبهاي دردمند به دو دست گرفته شده فقط با استعمال كلمات: «آه! افسوس!» قصد اثر دادن به بيانات خود داشتهاند. برخلاف دسته ديگر كه اخيراً با ذوق و استعداد كم و بيش در مطبوعات ايران ظاهر ميشود و بواسطه مطالعه در ادبيات اروپايي دريافته است كه از چه راه بايد بنويسد و اروپايي بشود. البته همه اين قبيل كارها فرع بر عمل و فكر در شكل و راه عمل است. من چيزهايي را كه به چشم ديدهام نوشتهام. اگر شما عجالتاً آنها را در نظر بگيريد و در آن فكر كنيد خيلي مطالب راجع به نوولنويسي پيدا خواهيد كرد و قطع دارم مثل ديگران بخطا نميرويد و يك ميزان براي نوولنويسي دردست خواهيد داشت.
اين را هم يادآوري ميكنم كه در اين افسانهها در ذيل موضوعاتي كه كم و بيش قابل خواندن هستند خط قرمز كشيدهام.
برادرت: نيما يوشيج
شميران
4/تير/1312
منبع: ويژه نامه ايران